«منتشر شده در دفترچه سؤالات مرحله اول هشتمین دوره المپیاد سواد رسانهای»
کلیشهسازی به تکرار مداوم نحوه خاصی از بازنمایی از یک پدیده یا گروه اجتماعی در طول زمان توسط رسانهها اشاره میشود که نحوه شناخت مخاطبان از آن پدیده یا گروه اجتماعی را در یک قالب محدود میکند. کلیشه تأثیر مهمی در قضاوت و تصمیمگیری ما نسبت به افراد و اتفاقات پیرامون ما دارد.
کلیشه سازی در رسانه به کمک ابزارهای برانگیختن احساسات و تکرار انجام می شود. وقتی بارها و بارها به شکل خاصی یک پدیده یا گروه اجتماعی بازنمایی میشود که احساسات مشخصی را برمیانگیزد، به مرور در مخاطب این رویکرد شکل میگیرد که این پدیده یا گروه اجتماعی، مترادف و همسان با این شکل خاص از بازنمایی و این احساس درونی است. این تکرار مداوم منجر به تعمیم میشود به این معنا که آن شکل خاص از بازنمایی و احساسات ناشی از آن به تعامل افراد با پدیدهها یا گروههای اجتماعی کلیشهسازی شده در دنیای واقعی شکل میدهد.
اما باید در نظر داشته باشیم که کلیشه امری منفی یا مثبت نیست بلکه یک ابزار مورد نیاز برای مغز است. رسانهها میتوانند از کلیشهسازی استفاده کنند چون این قابلیت در مغز انسان وجود دارد و این قابلیت ابزاری کاربردی برای کارکرد بهتر مغز است. مغز برای انجام امور خود به انرژی بالایی نیاز دارد و همواره به دنبال راهی برای کاهش انرژی مورد نیاز خود است. وقتی یک پدیده بارها و بارها به یک شکل تکرار شود و نتایج خاصی را به دنبال دارد، مغز این را به یک مدل تبدیل میکند و روی دادن آن پدیده را با حصول نتیجه پیوند میزند. به این طریق انرژی مورد نیاز برای فکر کردن به شیوههای مختلف رویدادن پدیده و یا نتایج مختلف حاصل از آن ذخیره میشود. و مغز برای انجام امور دیگر انرژی خواهد داشت.
هر بار در مواجهه با یک پدیده و یا فرد، اطلاعات دریافتی از طریق حواس به حافظه حسی منتقل میشوند و در صورتی که به آنها توجه کنیم، این اطلاعات به حافظه کاری یا همان حافظه کوتاه مدت ما وارد میشوند. حافظه کاری حجم اندکی دارد و به صورت همزمان امکان توجه به اطلاعات زیادی وجود ندارد و همینطور به راحتی اطلاعات دریافتی بعدی که توجه ما را به خود جلب میکنند جایگزین اطلاعات قبلی میشوند. اگر اطلاعات وارد شده به حافظه کاری مهم باشند و در تصمیمگیری و قضاوت بعدی باید مورد استفاده قرار گیرند باید در حافظه بلند مدت ذخیره شوند.
وقتی در حال قضاوت بین چند گزینه هستیم و باید تصمیمگیری کنیم، اطلاعات بسیاری دربارهی هر گزینه باید مورد توجه باشد اما با توجه به محدودیت حافظه کاری ما نمی توانیم اطلاعات زیادی از هر گزینه را همزمان مورد توجه قرار دهیم به همین خاطر اغلب در تصمیمگیریهای ذهنی، ما نیازمند آن هستیم تا کل اطلاعات متنوع هر گزینه را در مغز خود با یک حس یا مفهوم جایگزین کنیم. در واقع ما در زمان تصمیمگیری تنها به یک مفهوم یا حس خود در مورد گزینهها توجه میکنیم. به تعبیری ما برای تصمیمگیری به یک قالب برای خلاصه کردن اطلاعات نیازمندیم و رسانهها یکی از منابع ایجاد ناخودآگاه این قالبها به روش کلیشهسازی هستند.