ویژگی روشی انیمیشن نسبت به دیگر انواع سینمایی، توان خلق جهان جدید و روایتگری در بستر خلق این جهان جدید است. در واقع کارگردان و نویسنده آثار انیمیشن خداوندگاران جهانی هستند که میسازند. از طرف دیگر به نظر میرسد آنچه عامل جذابیت انیمیشن برای کودکان است، خلاقیت و بدیع بودن جهان انیمیشن نسبت به جهان واقعی است. ذهن کنجکاو کودکان علاقهمند است تا این جهان جدید را کشف کند و به روابط حاکم بر آن آگاه شود یعنی همان کاری که انسانها در طول تاریخ در نسبت با جهان واقعی انجام دادهاند. از این بستر جذابیت و کنجکاوی میتوان بهره برد و کودکان را تربیت نمود.
انیمیشن «درونِ برون» (Inside Out) ساخته شده در سال ۲۰۱۵ است که توانست جایزه بهترین انیمیشن سال را در بیشتر جشنوارهها از جمله اسکار کسب کند. Pete Doctor کارگردان این فیلم، پیش از این توانسته بود برای انیمیشن Up هم جایزه بهترین انیمیشن اسکار را از آن خود کند. نکته جالب اینجاست که تخصص اصلی داکتر در حوزه نویسندگی است و هر دو انیمیشن ساخته شده توسط او توانسته در بخش بهترین فیلمنامه اصلی اسکار هم نامزد شود. ضمن اینکه داکتر پیش از این نویسندگی آثار مهمی همچون Monster Inc، Wall-E و دو قسمت اول داستان اسباب بازی را هم سراغ داده است و به خوبی تسلط و خلاقیت چشمگیرش در حوزه نگارش فیلمنامه انیمیشن را به نمایش گذاشته است.
پوستر انیمیشین INSIDE OUT
اما انیمیشن درونِ برون، داستان پنج حس دخترکی به نام «رایلی» است (شادی، غم، ترس، انزجار و خشم) که پس از نقل مکان او و خانوادهاش به سان فرانسیسکو، برای به دست گرفتن احساسات رایلی دچار چالش می شوند. درونِ بیرون اثری است که با خلق جهانی بر مبنای علم روانشناسی روایتگری میکند. آنچه در سیر روایت به آن میپردازد، در دو خط کلی خلاصه میگردد. خط مذمت خشم و خط اهمیت جایگاه خانواده. اما چه شده است که سینمای استراتژیک هالیوود به فکر ساخت اثری در راستای مذمت خشم و اهمیت جایگاه خانواده افتاده است؟ هالیوود به دنبال تربیت کودکانی به دور از خشم و علاقهمند به حفظ و تشکیل خانواده است چرا که آمریکا رفتهرفته با دو بحران جمعیت و خشونت خیابانی روبرو گشته است. با این مقدمه، در ابتدا به این میپردازیم که جهانی که این اثر خلق میکند، دارای چه ویژگیهایی است.
- رویکرد اصلی در اولین سکانس
در سکانس ورودی اثر با صدای شخصیت «شادی» و یک صفحه سیاه مواجه میشویم، «شادی» از مخاطب میپرسد، «تا حالا شده به یکی نگاه کنید و از خودتون بپرسید چی تو سرش میگذره؟ من میدونم» و نما به یک صفحه سفید محو میشود و بهمرور با کاهش نور قاب، یک زن و شوهر با بچهای در آغوش مشاهده میشوند. در ادامه با یک زوم شدید، و با گذر از نوارهای نورانی رنگارنگ، قاب تصویر درون ذهن کودک را نشان میدهد. ذهن کودک شامل یک قسمت به نسبت روشن و پسزمینهای بهطور کامل تاریک است و «شادی» با نور زرد رنگی از انتهای این تاریکی وارد قسمت روشن میگردد.
قسمتی از سکانس ورودی: ورود شخصیت «شادی» به قسمت روشن ذهن «رایلی»
این سکانس، همچون نام اثر درونِ برون (inside Out)، نمایانگر نگاه دروننگر انیمیشن است. اما برای پی بردن به درون ذهن، تنها شاهد کنشها و واکنشهای بیرونی افراد هستیم. علومی که از مشاهده بیرون به درون انسان پی میبرند، زیرشاخههای علوم پزشکی و روانشناسی هستند و درواقع آنچه در اثر شاهد آن هستیم نشأت گرفته از علم روانشناسی است. این اثر از دیدگاههای متخصصان حوزه روانشناسی در ارتباط با نحوه عملکرد ذهن انسان استفاده نموده و با ایجاد یک جهان نو و جذاب به خلق روایت پرداخته است.
لحظه ورود به شهر جدید بهصورت عبور از درون یک تونل به سمت بیرون با به تصویر کشیدن نام اثر همزمان شده است
شواهدی که میتوان از نگاه روانشناسانه در این اثر به آنها اشاره کرد به طور مثال آن است که رؤیا یا آنچه به آن خواب دیدن میگوییم از خاطرات فرد الهام میگیرد و نمایانگر تشویشهای درونی و اضطرابهای فرد است. در بخشی از این اثر که شخصیتهای «شادی» و «غم» به مرکز تولید رؤیا وارد میشوند، شاهد بازتاب این تفکر هستیم.
نمونهای از رؤیای رایلی: متشکل از المانهای روز سپریشده و ترس و تشویشهای درونی «رایلی» در طول روز. ترس از موش مرده مشاهدهشده در اتاق، مشاهده حرکت سایهها و ترسیدن به خاطر ترس از خرس، مواجهه با پیتزای بروکلیو تنفر از بروکلی و درمجموع مواجهه با خانه جدید و ترسناک دانستن آن
شخصیتهای اصلی این اثر، بنا بر همین نگاه روانشناسانه تعریف شدهاند. مدیران ذهن هر فرد پنج حس «شادی»، «غم»، «ترس»، «انزجار» و «خشم» هستند. شخصیتپردازی این احساسات به کمک نمادها و نشانههای رایج صورت گرفته است. «شادی» با رنگ زرد، قدی بلند و لباسی سبز با نقش و نگار آبی، مو و چشم آبی رنگ ترکیب خوبی از رنگهای گرم و سرد را در خود دارد. فعال است و آرامشبخش. در عوض «غم» با رنگ آبی، موهای آبی، چشم آبی لباسی سفید و شلوار آبی تیره، عینک درشت بر چشم، کمی چاق و قدکوتاه با حرکات بسیار آهسته و صدایی آرام. ترکیبی از رنگهای سرد و آرامشبخش. «ترس» رنگی بنفش دارد، لاغر و بینی بزرگ، چشمهای بزرگ و برآمده. ابرو و مویش کمی عجیب است و با انسانهای معمولی فاصله دارد و یک تار موی بلند و ابروهای جدا از صورت دارد. انزجار با رنگ سبز و با چشم و مو و لباس سبز کمی قدکوتاه و با مژههایی بسیار بلند با یک دستمالگردن بنفش، لب و کفشهایش هم بنفش است. ترکیبی از سبز و بنفش. و اما خشم بارنگی قرمز، لباس رسمی مردانه، بسیار قدکوتاه و در مواقعی که به کار میافتد، آتشی از سرش فوران میکند. ازلحاظ جنسیت نیز دو شخصیت ترس و خشم، مذکر هستند و شادی، غم و انزجار مؤنث هستند.
پنج حس رایلی به ترتیب از راست به چپ: غم، ترس، شادی، انزجار و خشم
در رابطه این پنج «حس» با هم برای مدیریت فرد، آنچه قابل بیان است تسلط هرکدام از این احساسات در هر فرد است. بهطور مثال در «رایلی» شادی حس مسلط است، اما در «مادر رایلی» غم حس مسلط است و از لحاظ ظاهری بقیه احساسات نیز مشابه او شدهاند. اما در «پدر رایلی» حس خشم مسلط گشته است و دیگر احساساتش نیز مشابه حس خشم شدهاند. در «دختر پیتزا فروش» که بسیار به مد اهمیت میدهد، حس انزجار مسلط است و در دختر «بچه باحال مدرسه» که در حال پنهانکاری است، حس ترس مسلط است. میتوان گفت با افزایش سن، «تسلط» اعتبار بیشتری مییابد چراکه در افرادبزرگسال، تسلط یک حس غالب کاملاً مشهود است و احساسات دیگر از حس مسلط فرمان میبرند در حالی که در خردسالان، آنچه مشاهده میشود فرمانبرداری نیست و به نوعی پذیرش است.
اما آنچه بهعنوان رشد در انسان معرفی میشود، توان اعمال احساسات پیچیده، ترکیبی و بیشتر است. شاهد مثال اینکه خاطرات اولیه، تک حسی هستند، یا رنگ زرد دارند و شاد هستند، یا رنگ آبی و غمناک و مشابه این. اما در انتهای اثر شاهد خاطرات چند رنگ زرد و آبی، یا زرد و قرمز و مشابه این هستیم. همچنین میز فرمان که توسط آن احساسات، فرامین را اعمال میکنند درگذر زمان بزرگتر و پیچیدهتر میشود.
اما در این اثر از به تصویر کشیدن جهان درون برای بیان چه پیامی استفادهشده است؟
- خط سیر فرعی: مذمت خشم
یکی از خطوط روایت مهم این اثر در راستای مذمت خشم پیگیری میشود. اگرچه کارگردان مجبور بوده برای شخصیتپردازی حس خشم و نشان دادن قدرت موجود در آن، در نماهای درشت از زاویه دوربین رو به بالا استفاده کند اما با طراحی شخصیت خشم بهصورت قدکوتاهترین حس، در نماهای باز این حس جایگاه نازلی دارد. اما جدای از شخصیتپردازی حس خشم، در سیر روایت اثر شاهد آن هستیم که هر بار حس خشم در نبود دو حس شادی و غم، مدیریت رایلی را بهدست میگیرد، یکی از وجوه شخصیتی او فرومیریزد. اول از همه جزیره مسخرهبازی، بعد جزیره دوستی، پس از آن جزیره هاکی، در ادامه جزیره راستگویی و آخرین جزیره، جزیره خانواده است که تا نیمه تخریب میشود و کاملاً فرو نمیریزد.
دو نمونه از به تصویر کشیدن حس خشم
برای به تصویر کشیدن قدرت در حس خشم از زاویه دوربین رو به بالا و المانهای اقتدارگرایانه از جمله اشاره انگشت، فریاد و غیره استفاده شده است اما برای مذموم جلوه دادن آن، در نحوه روایتگری اثر، هر بار عمل خشم با یک گره جدید در داستان و از بین رفتن وجهی از وجوه شخصیتی رایلی تصویر شده است.
- خط سیر اصلی: خانواده
اما آن مفهومی را که میتوان مفهوم اصلی اثر دانست، مفهوم وابستگی خانوادگی است. این اثر پس از عبور از یک مقدمه جذاب و شاد و فعال برای معرفی جهان جدیدی که برای روایتگری خلق کرده است، با اولین گره مواجه میشود، نقل مکان خانواده به شهری جدید. در طراحی اولین گره شاهد هستیم که خانواده درون اتومبیل از یک شهر سرسبز و زیبا به یک شهر صنعتی و بیروح میروند. گره بعدی عدم همخوانی شکل و شمایل خانه جدید با تخیلات رایلی است اما شادی تلاش میکند با تخیل نحوه چیدمان اتاق گرهگشایی کند.
به تصویر کشیدن اولین گره داستان: نقلمکان از شهر سرسبز با تپههایی نرم و آسمانی آبی به شهری خشک و بیروح با کوههای تیز و سنگی و آسمانی گرفته
اما بلافاصله گره بعدی اضافه میشود یعنی عدم بهموقع رسیدن اثاثیه منزل، پدر و مادر در حال مشاجره هستند که باز هم شادی تلاش میکند برای انسجام خانواده گرهگشایی کند. شادی ایدهی هاکی در خانه خالی را در ذهن رایلی میکارد. اما باز هم بلافاصله گره بعدی یعنی مشکل اقتصادی خانواده با تماسی که گرفته میشود، بروز پیدا میکند. جزئی از خانواده یعنی پدر از آنها جدا میشود اما باز هم شادی برای گرهگشایی اقدام میکند، پیشنهاد صرف ناهار را به مادر میدهد، اما بازهم گرهی دیگر یعنی عدم سازگاری با محیط جدید حتی در نوع تغذیه مشاهده میشود. اما این بار مادر به میدان میآید و در راستای تقویت خانواده تلاش میکند. همینطور محوریت خانواده با گرهها و گرهگشاییهای شکستخورده بهپیش میرود.
نمای پرتکرار از فعالیت جزیره خانواده از زاویه نگاه مرکز مدیریت ذهن رایلی
جزیرهها یکییکی فرومیریزند اما زمانی که نوبت به فروریختن جزیره خانواده میرسد، حتی حس خشم که در سیر داستان به عنوان حس مخرب وجوه شخصیتی عمل کرده بود، متوجه اشتباهات خود میشود و در مقابل تخریب نسبی جزیره خانواده، واکنش نشان میدهد و از موضع قبلی خود عقب مینشیند. دوستان خیالی رایلی خود را فدا میکنند تا شادی و غم بتوانند به مرکز مدیریت ذهن رایلی بازگردند. اما حتی بازگشت این دو حس هم به کمک باقیماندههای جزیره خانواده انجام میشود.
مسیر بازگشت حس شادی و غم به مرکز مدیریت ذهن رایلی تنها توسط جزیره خانواده امکانپذیر شد
اثر اینطور بیان میکند که آنچه سبب شد تا این مشکلات پیش آید اسرار بیش از حد شادی برای مدیریت ذهن رایلی و عدم تناسب این مسئله با وضعیت جدید خانواده بود اما در انتها، شادی میپذیرد که غم برای رایلی مورد نیاز است، غم سبب میشود تا همه خانواده به کمک بیایند. با این تغییر نظر شادی، دیدگاه جدیدی برای رایلی در ارتباط با خانواده شکل میگیرد و در سکانس نهایی با معرفی یک حس جدید یعنی ترکیبی از شادی و غم، رایلی به خانواده بازمیگردد و یک جزیره خانوادهگستردهتر شکل میگیرد.
بازگشت رایلی به خانواده با ترکیبی از حس شادی و غم
- اندکی انتقاد
حال پس از مشخص نمودن خط سیر اصلی و فرعی و جهانی که برای روایتگری خلق شده است باید به نکاتی اشاره کرد. اول آنکه جهان خلق شده بسیار مکانیکی و بسیار شهری است. به نوعی از حس آشناپنداری استفاده شده است و جهان ذهن مشابه فضای جهان اولی طراحی شده است. همچنین در این تفکر روانشناسانه تنها حاکمان ذهن احساسات هستند. در تیتراژ پایانی نیز این نوع نگاه به ذهن تعمیم داده میشود، به انسانهای دیگر و حتی به حیوانات. میتوان گفت این اثر در تربیت کودکان به نوعی منتقلکننده نگاه روانشناسانه غربی عمل خواهد کرد. در این نوع نگاه جایی برای فطرت، الهام و قوه تعقل وجود ندارد. در سکانس آغازین شاهد یک صفحه سیاه هستیم و این صفحه سیاه به معنی خالی بودن ذهن است. در حالی که فطرت مقدم بر دریافتهای بیرونی وجود دارد. درست است که بسیاری از رؤیاهای ما نشأتگرفته از خاطرات و اضطرابها است اما رؤیاهای صادقهای وجود دارند که از الهام نشأت میگیرند.
در مقام دیگر میتوان متذکر شد در شخصیتپردازی حس خشم، به مقدار زیادی حس خشم با مرد بودن همنشین شده است. اول آنکه جنسیت حس خشم در تمامی افراد، مذکر است. بعد آنکه در مردان، حس مسلط، حس خشم است. این همنشینی زمانی که با مذموم جلوه دادن حس خشم در اثر همراه میشود، قابل انتقاد است.
اما مهمترین موضوع مورد بحث در این قسمت پاسخ به این سؤال است که چرا سینمای هالیوود به سمت ساخت اثری برای کودکان پیش میرود که اولاً مروج اهمیت خانواده است و ثانیاً خشم را مذمت میکند. پاسخ این پرسش را باید در وضعیت اجتماعی غرب بهخصوص آمریکا جستجو کرد. در جامعهای که به دلیل بازتعریف تعاملات جنسی و جنسیت، جایگاه خانواده رو به زوال رفت، مسئله جمعیت بهشدت پررنگ شد. زنان جامعه آمریکا به دلیل رفاهطلبی، اولاً تن به مشکلات خانواده خود نمیدهند و بهسرعت با ترک خانه، مستقل میشوند و در ثانی به جایگاه مادری تن نمیدهند. سینمای هالیوود با راهبردی استراتژیک میخواهد نسل بعد زنان جامعه غرب (آمریکا) را به بچهدار شدن که برای حل مشکل جمعیت ضروری است علاقهمند نماید. به همین دلیل شخصیت اصلی این اثر هم یک دختر است که از یک شادیخواهی مطلق به ترکیبی از شادی و غم آرامشبخش میرسد.
از طرف دیگر، به دلیل سینما و تلویزیون اکشن آمریکا، شاهد بروز خشونت در جامعه آمریکا هستیم. این سطح از خشونت که منجر به قتل چند نفر گردد حتی به سنین بسیار پایین و سنین مدرسه رسیده است. به نظر میرسد این هم راهبرد مهم دیگری است که هالیوود اتخاذ کرده تا کودکان جامعه خود را به دور از خشونت پرورش دهد. دریافت جایزه بهترین انیمیشن از دو فستیوال گلدن گلوب و اسکار مؤید همین نگاه است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.