«منتشر شده در دفترچه سؤالات مرحله اول نهمین دوره المپیاد سواد رسانهای»
نظریه اقتصاد رسانه به این موضوع میپردازد که آنچه در رسانهها منتشر میشود، بهشدت به منابع مالی آنها وابسته است. تأمینکنندگان مالی، اعم از سرمایهگذاران خصوصی، دولتها یا تبلیغکنندگان، نقش اصلی را در تعیین محتوای رسانهها ایفا میکنند. در واقع، اهداف و منافع این تأمینکنندگان مشخص میکند که چه نوع مطالبی منتشر شود و چه موضوعاتی در دستور کار رسانه قرار گیرد. این نظریه بر این نکته تأکید دارد که رسانهها به عنوان بنگاههای اقتصادی عمل میکنند و به همین دلیل منافع مالی و تبلیغاتی در اولویت قرار میگیرند.
رسانهها به دو روش عمده تأمین مالی میشوند. نوع اول، رسانههایی هستند که از سوی دولتها یا نهادهای خاص با اهداف مشخص تأمین مالی میشوند. این نوع رسانهها معمولاً در راستای منافع سیاسی یا اجتماعی مشخصی فعالیت میکنند. نوع دوم، رسانههایی هستند که از طریق مخاطبان و بازار تأمین مالی میشوند. این تأمین مالی یا از طریق دریافت آبونمان از مخاطبین است یا از طریق جذب تبلیغات، که در واقع به میزان توجه مخاطبان وابسته است. هر دو نوع تأمین مالی بر محتوای رسانه تاثیر مستقیم دارند.
بر اساس نظریه اقتصاد رسانه، رسانههایی که از سوی دولت یا نهادهای خاص تأمین مالی میشوند، محتوایی را ارائه میدهند که در راستای ترویج یک ایدئولوژی یا طرز فکر مشخص است. این امر به معنای آن است که نیت و اهداف این رسانهها بر چگونگی بازنمایی پدیدهها تأثیر میگذارد. در چنین شرایطی، مخاطب باید به منابع مختلف با دیدگاههای متفاوت مراجعه کند تا بتواند تصویری واقعی و جامع از رخدادها به دست آورد. استفاده از رسانههای گوناگون با ایدئولوژیهای متنوع میتواند به درک بهتر واقعیت کمک کند و از ایجاد سوگیری ذهنی جلوگیری کند.
در مقابل، رسانههایی که از طریق بازار و جذب مخاطب تأمین مالی میشوند، مجبورند محتوایی تولید کنند که بیشترین توجه را به خود جلب کند. این نوع رسانهها به دلیل وابستگی به درآمد حاصل از آبونمان یا تبلیغات، به سمت انتشار اخبار جنجالی، سرگرمکننده و اغلب سطحی سوق پیدا میکنند. در چنین رسانههایی، کیفیت محتوا ممکن است قربانی جلب توجه بیشتر شود و در نتیجه، مخاطب در معرض محتوایی قرار میگیرد که لزوماً به درک عمیق مسائل کمک نمیکند.
مقاله «ژورنالیسم زرد، رئیسجمهور نارنجی» به قلم ویکتور پیکارد نشان میدهد که چگونه رسانههای وابسته به تأمین مالی از طریق تبلیغات و مخاطبان، با پوشش گسترده و جنجالی شخصیتهایی مانند دونالد ترامپ، به مشروعیتبخشی و تقویت موقعیت آنها کمک کردهاند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۵ ترامپ بیش از ۳۲۷ دقیقه از زمان اخبار شبانه را به خود اختصاص داده بود، در حالی که هیلاری کلینتون تنها ۱۲۱ دقیقه و برنی سندرز ۲۰ دقیقه پوشش خبری داشتند. این میزان پوشش رسانهای معادل میلیاردها دلار تبلیغات رایگان برای ترامپ بوده است و نقش مهمی در موفقیت او ایفا کرده است.
در رسانههایی با تأمین مالی از طریق بازار، به دلیل آنکه محتوای مورد علاقه مخاطب به او ارائه میشود، رویکرد انتقادی کمتری نسبت به این رسانهها وجود دارد. با این حال، باید به تأثیر این نوع رسانهها بر تصمیمات و درک ما از جهان توجه بیشتری داشت. هرچند سواد رسانهای در ابتدا برای مقابله با تأثیرات رسانههای نوع اول ایجاد شد، اما امروزه با گسترش رسانههای نوع دوم، داشتن نگاه انتقادی و افزایش سواد رسانهای بیش از هر زمان دیگری ضروری است. تنها از این طریق میتوان از تأثیرات منفی این رسانهها بر جامعه و تصمیمگیریهای فردی جلوگیری کرد.